-احادیث وروایات درپیرامون معراج پیامبر(ص):احادیث وروایات بسیاری درموردمعراج پیامبروجودداردوهمه امامان شیعه این واقعه راتاییدکرده اندوتمام مسلمانان اتفاق نظرداشته که آن حضرت به معراج رفته است ازامام علی(ع)سوال شدکه اگرمسلمانی به یگانگی خداوندورسالت حضرت محمد(ص)شهادت دهدولی معراج رفتن ایشان راقبول نداشته باشدحکمش چیست؟ایشان فرمودند:معراج رفتن پیامبردراثبات رسالت آن حضرت بسیاراهمیت داردوکسی که به معراج پیامبر(ص)اعتقادی نداشته باشد ایمانش کامل نیست برای اثبات معراج پیامبر(ص)فقط به آیه اول سوره اسراءاکتفامی کنم((منزه است خدای قادری که شبانه بنده خودراازمسجدالحرام به سوی مسجدالقصی سیرداد))ونیزحضرت امام صادق(ع)خطاب به یاران خودفرمودند:هرکه معراج رابه هرنحوی منکرشودازمانیست وازدایره اسلام خارج است
۲-سفرنامه معراج پیامبراعظم(ص):قبل اینکه داستان معراج پیام آورمهرورحمت رابرای شماعزیزان بنویسم لازم است بگویم که داستان معراج حضرت محمد(ص)(دراین وبلاگ به صورت مختصردرج شده است)یکی ازمعجزات ایشان است که بی استفاده ازامکانات طبیعی ووسایلی که ماامروزه باآن سروکارداریم درزمانی بسیارکوتاه به عرش الهی قدم نهادندوتمام این وقایع رامورخان ازدهان مبارک خودپیامبر(ص)شنیده اندکه ازجمله می توان امیرالمومنین علی(ع)رانام برد
واینک داستان معراج پیامبر:شبانگاه به سوی مسجدالحرام روانه شدم درآنجاباعمویم حمزه وپسرعموهایم علی وجعفردیدارکردم پس ازرفتن به مسجدبه خانه برگشتم هنگام خواب که فرارسیدسه ملک ازملائک چهارگانه(جبرئیل میکائیل واسرافیل)به سویم آمدند کمی که بیشتردقت کردم حیوانی رادیدم که ازقاطرکوچکتروازالاغ بزرگتربودودمی همچون دم گاووگردنی مانندگردن اسب داشت دوتن ازملائک یکی مهارودیگری رکابش راگرفته بودسومی به سویم آمدوبه من برای سوارشدن به آن حیوان کمک کرد
لباسم رامرتب کرد دراین هنگام آن حیوان که(براق)صدایش می کردندقصدفرارکردکه جبرئیل به اوضربه ای زدوگفت:(ای براق آرام باش که تاکنون پیامبری بااین مقام برتوسوارنشده وازاین پس کسی ماننداوبرتوسوارنخواهدشد)وبراق آرام شدکمی که بابراق وهمراهی جبرئیل بالارفتیم صدایی ازسمت راست شنیدم که مرابه سوی خودمی خواندبه آن توجهی نکردم سپس ازسمت چپ صدایی شنیدم به آن هم توجه نکردم به زنی رسیدم که بادست وساعدبرهنه غرق درزیورآلات دنیوی به سویم آمدوگفت:ای محمدبه من نگاه کن تاباتوسخن بگویم به اونیزتوجه نکردم همین طورکه پیش میرفتیم صدایی شنیدم که ازشنیدنش ترسیدم ازآن نیزگذشتم درهمین زمان جبرئیل مراازبراق پایین آوردوگفت:نمازبخوان من نمازخواندم سپس پرسید:آیامی دانی درکجانمازخواندی گفتم نه گفت:درکوه سیناهمان جایی که خداوندباموسی سخن گفت.
آنگاه سوارشدم آن قدررفتیم که جبرئیل بازهم به من گفت پیاده شونمازبخوان من پیاده شدم ونمازخواندم دوباره پرسید:هیچ می دانی درکجانمازخواندی؟گفتم نه گفت:دربیت الحم همان جایی که عیسی بن مریم متولدشداینجاناحیه ای ازبیت المقدس است که تودرآن نمازخواندی.سپس سواربراق شدم تااینکه به بیت المقدس رسیدیم آن گاه افساربراق رابرحلقه ای که پیامبران قبل ازمن افسارمرکب خودرابه آن بسته بودندبستم وواردمسجدشدم باکمی دقت متوجه شدم که درخیل عظیم پیامبران قراردارم به اشاره جبرئیل دیدم درمقابلم ابراهیم(ع) موسی(ع)وعیسی(ع)قراردارندهمه پیامبران خدابه خاطرمن آمده بودندوقت نمازشد همه محیای خواندن نمازشدیم باخودپنداشتم که جبرئیل پیش میرودوبرهمه امامت می کند ولی اوبه سویم آمد مراپیش بردتاامامت کنم پس ازفارق شدن ازنمازکسی نزدم امدوسه کاسه آب شیروشراب برایم آورداما شنیدم کسی میگفت:اگرآب رابنوشدخودوامتش غرق میشوند اگرشراب راانتخاب کندخودوامتش گمراه خواهندشدواگرشیررابنوشدهدایت وپاکی رابرای خوردوامتش اتخاب کرده است پس ازشنیدن این سخنان ظرف شیررابرداشتم وکمی ازآن نوشیدم جبرئیل گفت:(خودوامتت هدایت شدیدوامتت فطرت پاکش راانتخاب کرد)جبرئیل ازمن پرسید:درراه چه دیدی؟گفتم:صدایی ازسمت راست وچپم شنیدم وزنی راغرق درجواهرات دیدم که به هیچ کدام ازآنهاتوجه نکردم جبرئیل گفت:اگربه صدای سمت چپ خودمتوجه می شدی امتت بعدازتوبه کیش مسیحیان می گرویدنداگربه سمت راستت نگاه میکردی بعدازتوامت تو به آیین یهودیان میگرویدندواگربه آن زن توجه می کردی امتت پس ازتو متوجه اموردنیوی می شدند به اوگفتم:صدای هول انگیزی که شنیدم ومراترساندچه بود؟گفت:ای محمداین صدای سنگی است که من هفتاد سال پیش ازدردوزخ به داخل آن پرتاب کردم والعان به انتهای آن رسیده است بعدجبرئیل بالا رفت ومراباخودبردتااینکه به آسمان دنیارسیدیم وفرشته ای رادیدم که به اواسماعیل می گفتند
هفتادفرشته درفرمان اوبودندوهرکدام ازفرشتگان به هفتادهزارتن دیگردستورمی دانداوازجبرئیل پرسید:اینکه همراه توست کیست؟جبرئیل جواب داد:این محمدرسول خداست پرسید:مبعوث شده؟گفت:بله دررابازکردبه وی سلام کردم اونیز به من سلام کردوگفت:درودبربرادرصالح وپیامبرصالح.آنگاه فرشتگان آنجایکی پس ازدیگری به ملاقاتم آمدندسپس به آسمان دوم آسمان ابوالبشرآدم(ع)رسیدیم آنجاتمام فرشتگان می خندیدندبجزیکی ازآنهاکه مخلوقی بزرگترازاوندیده بودم باچهره ای گرفته وخشمگین بامن مثل دیگران رفتارکردهرآنچه دیگران گفته بودنداوهم گفت وبرایم دعاکرداماهرگزنخدیدپرسیدم:ای جبرئیل این کیست که اینطورخشمگین است؟مرابی قرارکرده گفت:حق باتوست که چنین وحشت کنی ماهمگی ازاومی ترسیم زیراکه اومالک دوزخ است وتاکنون نخندیده ازروزی که خدااورامسئول دوزخ کرده خشمش به دشمنان خداوگمراهان بیشترشده است خداوندبزرگ انتقام خودراازدشمنانش به وسیله وی میگیرید
واگربرکسی تبسم کندآنکس تویی به هم سلام کردیم ومن رابه بهشت بشارت دادازجبرئیل خواستم که اودوزخ رابه من نشان دهدجبرئیل به اوگفت:ای مالک جهنم آتش رابه محمدنشان بده مالک پرده دوزخ رابالا برددری ازآن راگشودناگهان شعله ای ازآتش به آسمان سرکشیدکه تصورکردم مراهم می سوزاندخودراعقب کشیدم وبه جبرئیل گفتم:دستوربده دراببندداونیزبه مالک گفت پرده رابه حال اول برگرداندبه حرکت خودادامه دادیم تابه مردی گندم گون رسیدیم ازجبرئیل پرسیدم:اوکیست؟گفت:اوپدرت آدم است مرابه اومعرفی کردوآدم گفت(روحی پاک وبوی پاک ازتنی پاک)
... بقیه در ادامه مطلب
برچسبها:
ادامه مطلب